به گزارش مشرق، درست وسط درگیری سنتی اما به اوج رسیده عباس آقاها و کارلوسها، همانجا که پای رنگ مو و چشم آبیها و اجنبی پرستها وسط آمده، برانکو و استیماچ شب رویایی را در فوتبال ایران نقاشی کردند، شبی توام با احترام میان مربیان، همراه با تاکتیک های سریع وسط چمن مطلوب که پله درست نمیکرد، با تعویضهای طلایی پی در پی و خرج کردن شهامت.
این دو مربی میدانستند فوتبال را برای اعداد اسکوربورد بازی نمیکنند، این دو میدانستند که فوتبال را برای چشم مردم بازی میکنند، برای روح و قلب آنها. برانکو و استیماچ کاملا میدانند که برای تسخیر قلب مردم باید فوتبالشان به هنرشبیه باشد، به حرکات موزون دسته جمعی، به پاتیناژ به ژیمناستیک.
این دو مربی میدانند که باید هیجانی تولید کنند که آدرنالینش به اندازه ورزش جدید جامپینگ آدرنالین تولید کند وگرنه چه کسی وسط آلودگی هوا، وسط مشکلات اقتصادی، وسط وقت نداشتنهای روزمره، مرخصی میگیرد، پول میدهد، وسط ترافیک گیر میکند، توی صف بلیط میگیرد و خودش را به ورزشگاه آزادی در غرب تهران میرساند تا یک فوتبال ببیند، این فوتبال را از پای تلویزیون هم میتواند ببیند.
فوتبال تک ضرب و سریع پرسپولیس و سپاهان را همه دیدند، خلق موقعیتهای فراوان، اتوبوسی دفاع نکردن و تنها به اعداد فکر نکردن را همه دیدند. برانکو و استیماچ هم دیدند، کیروش و مایلی کهن و حتی احتمالا عباس آقا هم دیده است.
اینها در حال بردن جنگ مربی داخلی و خارجی هستند، رسما در حال پیروزیاند، تیمهایشان می تواند ۷۵ هزار نفر را به ورزشگاه بکشاند، همه هم راضی، همه هم با تحسین.
زشت بازی نمیکنند، ندو نیستند، توپشان از خودشان سریع تر میچرخد، اصلا میتوانی بازیکن ضعیفتر میدان را پیدا کنی و ببینی، تابلو است، آنها که جا میمانند، آنها که سر پست نیستند، آنها که عقب میافتند اینها همه نمایی است از دلایل آن هشتاد درصدی که کیروش و برانکو و کرانچار و استیماچ را ترجیح میدهند.
فوتبال یک سازه ایرانی نیست، اروپایی است، مثل کشتی نیست که ما در آن قهرمان جهان باشیم و مبدع و مغرور و سربلند، این فوتبال است و ما در آن صاحب ایده نیستیم و جایگاهمان در دنیا در فوتبال خیلی پایین تر از آن است که خودمان تصور می کنیم.
در هر حال باید تاکید کرد که فعلا موبورها با وجود کمبود امکانات ما، با وجود کمبودهای فنی، فعلا این کرواتها بازی را به سود خود بردهاند و خیمه سنگینی روی اکثر مربیان داخلی زدهاند هرچند کسانی چون گل محمدی، ویسی، دایی و یکی دو مربی دیگر عالی کار میکنند و اگر بنا بود به جای مربی خارجی و داخلی دسته بندیها مربی علم گرا و مربی تجربی یا سنتی بود این مربیان جوان جزو این دسته از مربیان قرار میگرفتند.
این دو مربی میدانستند فوتبال را برای اعداد اسکوربورد بازی نمیکنند، این دو میدانستند که فوتبال را برای چشم مردم بازی میکنند، برای روح و قلب آنها. برانکو و استیماچ کاملا میدانند که برای تسخیر قلب مردم باید فوتبالشان به هنرشبیه باشد، به حرکات موزون دسته جمعی، به پاتیناژ به ژیمناستیک.
این دو مربی میدانند که باید هیجانی تولید کنند که آدرنالینش به اندازه ورزش جدید جامپینگ آدرنالین تولید کند وگرنه چه کسی وسط آلودگی هوا، وسط مشکلات اقتصادی، وسط وقت نداشتنهای روزمره، مرخصی میگیرد، پول میدهد، وسط ترافیک گیر میکند، توی صف بلیط میگیرد و خودش را به ورزشگاه آزادی در غرب تهران میرساند تا یک فوتبال ببیند، این فوتبال را از پای تلویزیون هم میتواند ببیند.
فوتبال تک ضرب و سریع پرسپولیس و سپاهان را همه دیدند، خلق موقعیتهای فراوان، اتوبوسی دفاع نکردن و تنها به اعداد فکر نکردن را همه دیدند. برانکو و استیماچ هم دیدند، کیروش و مایلی کهن و حتی احتمالا عباس آقا هم دیده است.
اینها در حال بردن جنگ مربی داخلی و خارجی هستند، رسما در حال پیروزیاند، تیمهایشان می تواند ۷۵ هزار نفر را به ورزشگاه بکشاند، همه هم راضی، همه هم با تحسین.
زشت بازی نمیکنند، ندو نیستند، توپشان از خودشان سریع تر میچرخد، اصلا میتوانی بازیکن ضعیفتر میدان را پیدا کنی و ببینی، تابلو است، آنها که جا میمانند، آنها که سر پست نیستند، آنها که عقب میافتند اینها همه نمایی است از دلایل آن هشتاد درصدی که کیروش و برانکو و کرانچار و استیماچ را ترجیح میدهند.
فوتبال یک سازه ایرانی نیست، اروپایی است، مثل کشتی نیست که ما در آن قهرمان جهان باشیم و مبدع و مغرور و سربلند، این فوتبال است و ما در آن صاحب ایده نیستیم و جایگاهمان در دنیا در فوتبال خیلی پایین تر از آن است که خودمان تصور می کنیم.
در هر حال باید تاکید کرد که فعلا موبورها با وجود کمبود امکانات ما، با وجود کمبودهای فنی، فعلا این کرواتها بازی را به سود خود بردهاند و خیمه سنگینی روی اکثر مربیان داخلی زدهاند هرچند کسانی چون گل محمدی، ویسی، دایی و یکی دو مربی دیگر عالی کار میکنند و اگر بنا بود به جای مربی خارجی و داخلی دسته بندیها مربی علم گرا و مربی تجربی یا سنتی بود این مربیان جوان جزو این دسته از مربیان قرار میگرفتند.